آوای نازمآوای نازم، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
آنا ی نازمآنا ی نازم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

هدیه ناب خدا

سونوی NT

 سلام گل مامان شیطووون مامان الهی قربون اون صورت ماهت برم عزیزکم .. مامانی امروز رفتم بیمارستان برای سونو و آزمایش غربالگری سه ماهه اول که رفتم صورت مثل ماهت رو دیدم قندعسلم قبلش شکلات خوردم و رفتم تو انقدر تکون تکون میخوردی که ضعف کردم برات بهترین لحظات عمرم بود و نمیتونستم حتی پلک بزنم مبادا کمتر ببینمت قربونت برم نازم دکتر همه ی قسمتهای بدنت رو بهم نشون داد و منم خدارو شکر کردم عزیزدلم حیف که بابایی نبود تا شما رو ببینه . پاهاتو برده بودی بالا شیطون . صدای قلبتو شنیدم عزیزم تاپ تاپ تاپ تند و تند میزد عسلم ایشالله که سالیان سال به سلامتی بتپه گلم . بعدش به آقای دکتر گفتم جنسیتش مشخص نیست گفت که نه هنوز کوچیکه ولی احتمال میدم دختر با...
8 بهمن 1392

شروع هفته سیزدهم

 سلام آلوی مامان خوبی قند عسلم الهی که خودم فدای تک تک سلولهات مامانی به سلامتی هفته ی دوازده رو هم تموم کردیم و وارد آخرین هفته ی سه ماهه اول شدیم هورااااااااااااااااااا . خدایا شکرت . مامانی یه لالایی حفظ کردم و برات میخونم امیدوارم دوست داشته باشی عزیزکم . مامانی دیروز کل خونمون رو جاروبرقی کشیدم و بعدش هم رفتم خونه مامان فاطمه آخه تولد زندایی سمیرا بود و دیگه بعدازظهر که شد یه کمردردی گرفتم که داشتم از ترس سکته میکردم و دیگه فقط دراز کشیدم و تا بابایی که اومد حالم خوب شد و مراسم شام و تولدون و عکس اندازون و کیک خورون و تازه شلم بازی و تموم شد و خسته اومدیم خونه و خواستم که بخوابم بدتر هم شد و دیگه انقدر آیت الکرسی خوندم و د...
7 بهمن 1392

شروع هفته دوازدهم

سلام لیموترش مامان شما الان 5 سانتی متر هستی و اندازه یه لیموترش و 15 گرم وزن داری . الهی مادر به قربونت. مامانی ببخشید این چند روز گذشته خیلی اذیتت کردم .عزیزجون و آقاجون از مکه اومدن و این چند روز حسابی سرمون گرم بود و قسمت خوبش سوغاتی ها بود که برای شما یه آویز طلا به شکل کعبه یه پتوی خیلی خوشگل یه اسباب بازی شتر که کلی هم سر اون خندیدیم دوتا بادی سفید خوشگل و کلی چیزای دیگه برای من و بابایی.دستشون درد نکنه ایشالله بازم برن و برامون سوغاتی بیارن. مامانی هفته ی گذشته پنجشنبه با تاخیر شیرینی اومدن شما رو دادیم به خانواده ی مامانی و همگی رفتیم رستوران سنتی شاخه طوبی و خوش گذروندیم و یه چیز دیگه هم اینکه شنبه 27 دی ما اولین عروسی رو ب...
1 بهمن 1392